کد مطلب:296095 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

حالات جان سوز فاطمه به روایت فضه


روی ورقه بن عبدالله الازدی، قال: خرجت حاجا الی بیت الله الحرام، راجیا لثواب الله رب العالمین، فبینما انا اطوف و اذا انا بجاریة سمرا، و ملیحه الوجه، عذبه الكلام، و هی تنادی بفصاحه منطقها، و هی تقول:

ورقه بن عبدالله ازدی روایت نموده است: به امید ثواب خداوند و پروردگار عالمیان به حج بیت الله الحرام مشرف شدم. ناگهان هنگام طواف دیدم كه دوشیزه ی گندم گون، نمكین و شیرین سخنی با كلام فصیح دعا می نمود و می گفت:

اللهم، رب الكعبه الحرام، والحفظه الكرام، و زمزم والمقام، والشماعر العظام،و رب محمد خیر الانام، صلی الله علیه و آله البرره الكرام، (اسالك) ان تحشرنی مع ساداتی الطاهرین، و ابنائهم الغر المحجلین المیامین.

ای خدا، و ای پروردگار خانه ی محترم كعبه، و پروردگار فرشتگان بزرگوار نگاهبان اعمال، و پروردگار زمزم و مقام ابراهیم علیه السلام، و جایگاه های بزرگ و ارجمند مناسك حج، و پروردگار برترین مخلوقات، حضرت محمد- كه درود خداوند بر او و خاندان نیكوكار و گرامی او باد!- (از تو درخواست می نمایم) كه مرا با سروران پاكیزه ام و پسران برجسته و درخشان و خجسته ی آنان محشور گردانی.

الا، فاشهدوا یا جماعه الحجاج والمعتمرین، ان موالی خیره الاخیار، و صفوه الابرار، والذین علا قدرهم علی الاقدار، و ارتفع ذكرهم فی سائر الامصار، المرتدین بالفخار.


هان! ای گروه حاجیان و عمره بجا آورندگان، شاهد باشید كه سروران من، برگزیده ی برگزیدگان، و منتخب نیكان، و از همگان ارجمند می باشند، و یادشان در تمام بلاد بلند و به نیكی یاد می شوند و به لباس فخر آراسته اند.

قال ورقه بن عبدالله: فقلت: یا جاریه، انی لاظنك من موالی اهل البیت علیهم السلام. فقالت: اجل، قلت لها: و من انت من موالیهم؟ قالت: انا فضه امه فاطمه الزهراء، ابنه محمد المصطفی، صلی الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها.

ورقه بن عبدالله می گوید: به او گفتم: ای دختر، من یقین دارم كه تو از دوستداران اهل بیت علیهم السلام هستی، وی گفت: بله، گفتم: نامت چیست؟ گفت: من فصه، كنیز فاطمه ی زهرا، دختر حضرت محمد مصطفی می باشم، كه درود خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد!

فقلت لها: مرحبا بك و اهلا و سهلا، فلقد كنت مشتاقا الی كلامك و منطقك، فارید منك الساعه ان تجیبنی من مساله اسالك، فاذا انت فرغت من الطواف، قفی لی عند سوق الطعام حتی آتیك و انت مثابه ماجوره. فافترقنا.

گفتم: خیلی خوش آمدی و خیلی خوشوقتم، من بسیار مشتاق كلام و سخن تو بودم، می خواهم یك سوالی از تو بكنم و تو به من پاسخ دهی. وقتی طواف را به پایان بردی، كنار بازار غله بایست تا من بیایم، خداوند به تو اجر و پاداش دهد. و به این ترتیب از هم جدا شدیم.

فلما فرغت من الطواف و اردت الرجوع الی منزلی، جعلت طریقی عل سوق الطعام، و اذا انا بها جالسه فی معزل من الناس، فاقبلت علیها، و اعتزلت بها، و اهدیت الیها هدیه و لم اعتقد انها صدقه، ثم قلت لها: یا فضه، اخبرینی عن مولاتك فاطمه الزهراء علیهماالسلام، و ما الذی رایت منها عند و فاتها بعد موت ابیها محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

وقتی طواف را به پایان بردم، هنگام بازگشت به منزل، راهی را كه از بازار غله می گذشت انتخاب نمودم، ناگهان دیدم كه وی در گوشه ای به دور از مردم نشسته است. نزد او رفتم و او را كنار كشیدم و بدون اینكه قصد صدقه بكنم


هدیه ای به او دادم، سپس به او گفتم، ای فضه، از سرورت فاطمه ی زهرا علیهم السلام و وقایعی كه بعد از مرگ پدرش حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و هنگام وفات وی، از او دیدی به من خبر ده.

قال ورقه: فلما سمعت كلامی، تغر غرت عیناها بالدموع ثم انتحبت نادبه، و قالت: یا ورقه بن عبدالله، هیجت علی حزنا ساكنا، و اشجانا فی فوادی كانت كامنه، فاسمع الان ما شاهدت منها علیهاالسلام:

ورقه (راوی حدیث) می گوید: به محض اینكه سخن من تمام شد، چشمان فضه پر از اشك گردید و بلند بلند گریست و گفت: ای ورقه بن عبدالله، اندوه فرو نشسته و غمهای نهفته ی دلم را برانگیختی، اینك وقایعی را كه من از آن حضرت علیهاالسلام دیده ام بشنو.

اعلم انه لما قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، افتجع له الصغیر والكبیر، و كثر علیه البكاء، و قل العزاء، و عظم رزوه علی الاقرباء والاصحاب والاولیاء والاحباب، والغرباء والانساب، ولم تلق الا كل باك و باكیه، و نادب و نادبه، و لم یكن فی اهل الارض والاصحاب والاقرباء والاحباب اشد حزنا و اعظم بكاء و انتحابا من مولاتی فاطمه الزهراء علیهاالسلام، و كان حزنها یتجدد و یزید، و بكاوها یشتد.

بدان، رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دل كوچك و بزرگ را به درد آورد، و بسیار بر او گریستند و صبر همه را به سر آورد، و مصیبت فقدان او بر نزدیكان و یاران و دوستان و احباب و بیگانگان و خویشان سخت بود، و همه ی مردان و زنان برای او گریه و ندبه نمودند، ولی در روی زمین و در میان یاران و نزدیكان و دوستان كسی غمگین تر از سرورم فاطمه ی زهرا علیهاالسلام نبود و وی بیشتر و شدیدتر از همه گریه می كرد. و اندوه او پیوسته تازه و افزون، و گریه اش شدیدتر می شد.

فجلست سبعه ایام لا یهدا لها انین، و لا یسكن منها الحنین، كل یوم جاء كان بكاوها اكثر من الیوم الاول. فلما كان فی الیوم الثامن ابدت ما كتمت من الحزن فلم تطق صبرا اذ خرجت و صرخت، فكانها من فم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تنطق.


پس هفت روز ناله ی او آرام، و صدای او خاموش نمی شد، و هر روز بیش از روز گذشته گریه می نمود، تا اینكه روز هشتم اندوه نهفته ی خود را آشكار نمود و نتوانست شكیبایی كند، لذا از خانه بیرون آمد و ناله سر داد، به گونه ای كه گویی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخن می گوید.

فتبادرت النسوان، و خرجت الولائد والولدان، و ضج الناس بالبكاء والنحیب، و جاء الناس من كل مكان، و اطفئت المصابیح لكیلا تتبین صفحات النساء، و خیل الی النسوان ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد قام من قبره، و صارت الناس من دهشه و حیره لما قدرهقهم.

پس زنان شتافتند، و دختران و پسران از خانه بیرون آمدند، و مردم همراه با اشك ریختن و گریه ی بلند، ناله سر دادند و از همه سو گرد آمدند، و برای اینكه صورت زنان نمایان نشود چراغها را خاموش كردند، و زنان تصور كردند كه گویی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از قبر بیرون آمده است، و مردم به خاطر مصیبت آن حضرت مدهوش و متحیر گردیدند.

و هی علیهاالسلام تنادی و تندب اباه: وا أبتاه، واصفیاه، وامحمدا، وا ابا القاسماه، و اربیع الارامل والیتامی، من للقبله والمصلی؟ و من لابنتك الوالهه الثكلی؟

و فاطمه ی زهرا علیهاالسلام ندا برمی آورد و بر پدر بزرگوارش این گونه نوحه سرایی می كرد: وای پدرم، وای بر برگزیده ی خدا، وا محمداه، وا اباالقاسم، وای بر كسی كه بهار و مایه ی شادمانی نیازمندان (یا: بیوگان) و یتیمان بود، دیگر چه كسی (مدافع اهل) قبله و جایگاه نمازگزاردن نمازگزارن خواهد بود؟ و دیگر دختر سرگشته ی مصیبت زده ات چه كسی را دارد؟

ثم اقبلت تعثر فی اذیالها و هی لا تبصر شیئا من عبرتها، و من تواتر دمعتها، حتی دنت من قبر أبیها محمد صلی الله علیه و آله و سلم، فلما نظرت الی الحجرة وقع طرفها علی الماذنه، فقصرت خطاها، و دام نحیبها و بكاها، الی ان اغمی علیها، فتبادرت النسوان الیها، فنضحن الماء علیها و علی صدرها و جبینها حتی افاقت.


سپس در حالی كه لباسش بر زمین كشیده می شد و از بسیاری گریه و جاری شدن اشك چیزی را نمی دید، آمد و نزدیك قبر پدر بزرگوارش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایستاد. به محض اینكه به حجره نگاه كرد و چشمش بر مأذنه افتاد، آهسته گام برداشت و پیوسته ناله و گریه نمود تا اینكه بیهوش گردید. زنان به سوی او شتافتند و آب بر صورت و سینه و پیشانی اش پاشیدند تا اینكه به هوش آمد.

فلما افاقت من غشیتها، قامت و هی تقول: رفعت قوتی، و خاننی جلدی، و شمت بی عدوی، والكمد قاتلی. یا أبتاه بقیت والهه وحیده، و حیرانه فریده، فقد انخمد صوتی، و انقطع ظهری، و تنغض عیشی، و تكدر دهری، فما اجد یا ابتاه بعدك انیسا لوحشتی، و لا رادا لدمعتی، و لا معینا لضعفی، فقد فنی بعدك محكم التنزیل، و مهبط جبرئیل، و محل میكائیل. انقلبت بعدك یا ابتاه الاسباب، و تغلقت دونی الابواب، فانا للدنیا بعدك قالیه، و علیك ما ترددت انفاسی باكیه،لا ینفد شوقی الیك، و لا حزنی علیك.

وقتی به هوش آمد برخاست و فرمود: توانم از بین رفته، و شكیبایی و استقامتم با من یاری نمی كند، و دشمنم به من شماتت می كند، و اندوه شدید و درد دلم از افسردگی مرا خواهد كشت. پدر جانم، سرگشته و بی كس و متحیر و تنها شده ام، و صدایم خاموش گردیده و نیروی پشتم از بین رفته، و زندگی برایم تلخ، و روزگارم تیره و تار شده است. پدر جانم، بعد از تو كسی را نمی یابم كه مونس احساس تنهایی من گردد، و اشك چشمم را فرو نشاند، و در ضعف و ناتوانی یاورم باشد. بعد از تو آیات محكم قران و نزول جبرئیل و آمدن میكائیل همگی برچیده شد.

پدر جانم، بعد از تو اسباب (نیل به مقامات معنوی و اخروی) واژگون، و درها به روی من بسته شد، لذا بعد از تو دیگر، از دنیا خوشم نمی آید، و تا زمانی كه نفسهایم می رود و می آید خواهم گریست، و شوق من به تو و اندوهم بر تو


پایان نمی پذیرد.

ثم نادت: یا ابتاه، والباه، ثم قالت:


ان حزنی علیك جدید

و فوادی والله صب عنید


كل یوم یزید فیه شجونی

و اكتیابی علیك لیس یبید


جل خطبی، فبان عنی عزائی

فبكائی كل وقت جدید


ان قلبا علیك یالف صبرا

او عزاء، فانه لجلید


سپس ندا برآورد: ای پدر جانم، وای بر عقل من، پس فرمود:

براستی كه اندوه من بر تو تازه، و به خدا سوگند دلم عاشق و مشتاق توست و به هیچ وجه از تو روی برنمی گرداند.

هر روز اندوه هایم افزون می گردد، و افسردگی و شكستگی من از غم تو هرگز از من جدا نمی شود.

گرفتاری و مصیبت من بزرگ و سخت است، لذا شكیبایی از من كناره گرفته، و هر زمان گریه ام تازه می گردد.

براستی هر كس كه با وجود انس به تو، صبر و شكیبایی كند و یا تسلی بیابد، واقعا سخت دل و قسی القلب است.

ثم نادت: یا ابتاه، انقطعت بك الدنیا بانوارها، و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهره، فقدا سود نهارها، فصار یحكی حنادسها رطبها و یابسها. یا ابتاه، لا زلت آسفه علیك الی التلاق. یا ابتاه، زال غمضی منذ حق الفراق. یا ابتاه، من للارامل والمساكین؟ و من للامه الی یوم الدین؟ یا ابتاه، امسینا بعدك من المستضعفین. یا ابتاه، اصبحت الناس عنا معرضین، و لقد كنا بك معظمین فی الناس غیر مستضعفین. فای دمعه لفراقك لا تنهمل؟ و ای حزن بعدك علیك لا یتصل؟و ای جفن بعدك بالنوم یكتحل؟ و انت ربیع الدین، و نور النبیین، فكیف للجبال لا تمور، و للبحار بعدك لا تغور؟ والارض كیف لم تتزلزل؟

سپس ندا بر آورد: پدر جانم، به واسطه ی (رحلت) تو انوار دنیا از بین رفت، و


شكوفایی و زیبایی آن كه به افروختگی و حسن تو شكوفا و زیبا بود، افسرده شد، و روزهای دنیا تیره گردیدند.

پدر جانم، تا ملاقات تو پیوسته بر تو تاسف خورده و ناراحت خواهم بود پدر جانم، از زمان جدایی و فراق تو بینایی ام از بین رفته است. پدر جانم، چه كسی بعد از تو از بیوگان و بیچارگان دلجویی خواهد كرد؟ و چه كسی تا روز پاداش و قیامت (دادرس) امت تو خواهد بود؟ ای پدر جان، بعد از تو مردم ما را خوار و كوچك شمردند، پدر جانم، بعد از تو مردم از ما رویگردان شدند، در حالی كه به واسطه ی وجود تو در میان مردم ارجمند و عزیز بودیم و كسی ما را خوار و كوچك نمی شمرد. پس چرا در فراق تو اشك نریزم، و اندوهم پیوسته نگردد، و پلكهایم بر روی هم بسته شده و به خواب روم، در حالی كه تو بهار و احیاگر دین و نور پیامبران هستی؟ و چگونه بعد از تو كوهها از هم نپاشند و به هم نخورند، و آب دریاها خشك نشود؟ و چگونه زمین نلرزد؟

رمیت یا ابتاه بالخطب الجلیل، و لم تكن الرزیه بالقلیل، و طرقت یا ابتاه بالمصاب العظیم، و بالفادح المهول. بكتك یا ابتاه الاملاك، و وقفت الافلاك، فمنبرك بعدك مستوحش، و محرابك خال من مناجاتك، و قبرك فرح بمواراتك، والجنه مشتاقه الیك و الی دعائك و صلاتك. یا ابتاه، ما اعظم ظلمة مجالسك!، فوا اسفاه علیك الی ان اقدم عاجلا علیك.

پدر جانم، به مشكل بزرگی گرفتار آمده ام، و مصیبتم اندك و كوچك نیست. ای پدر جان، مصیبت بزرگ و پیشامد هراسناكی به من روی آورده. بابای من، ملائكه بر تو گریستند و فلكها بازایستادند، لذا منبرت بعد از تو احساس تنهایی می كند، و محرابت از مناجات تو خالی مانده است، و قبرت به واسطه ی خاك شدن تو در آن شادمان، و بهشت به تو و دعا و نمازت مشتاق است.

پدرجانم، چقدر تاریكی مجالس تو سخت است. پس همواره بر تو تاسف خواهم خورد تا اینكه بزودی بر تو وارد شوم.


و اثكل ابوالحسن الموتمن ابو ولدیك، الحسن والحسین، و اخوك و ولیك و حبیبك و من ربیته صغیرا، و واخیته كبیرا، و اخلی احبابك و اصحابك الیك، من كان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، والثكل شاملنا، والبكاء قاتلنا، والاسی لازمنا.

و ابوالحسن امین، پدر دو فرزندت حسن و حسین، و برادر و دوست، و محبوبت به مصیبت گرفتار آمده، هم او كه در كوچكی اش پرورش دادی، و در بزرگی با او عقد اخوت بستی، و شیرین ترین دوستان و یارانت در نزد تو بود، و از همه ی آنان (به ایمان) سبقت جست و هجرت نمود و یاری ات كرد. مصیبت همه ما را فرا گرفته، و گریه ما را می كشد، و پیوسته ناراحت و افسرده ایم.

ثم زفزت زفزه و انت انه كادت روحها ان تخرج، ثم قالت:


قل صبری و بان عنی عزائی

بعد فقدی لخاتم الانبیاء


عین، یا عین، اشكبی الدمع سحاً

ویك [1] لا تبخلی بفیض الدماء


یا رسول الاله، یا خیره الله

و كهف الایتام والضعفاء


قد بكتك الجبال والوحوش جمعا

والطیر والارض بعد بكی السماء


و بكاك الحجون والركن و المش

عر یا سیدی مع البطحاء


و بكاك المحراب والدرس

للقرآن فی الصبح معلنا والسماء


و بكاك الاسلام اذ صار فی النا

س غریبا من سائر الغرباء


لو تری المنبر الذی كنت تعلو

ه علاه الضلام بعد الضیاء


یا الهی، عجل وفاتی سریعا

فلقد تنعصت الحیاه یا مولائی


سپس آهی از دل برآورد و بلند بلند ناله سر داد به گونه ای كه نزدیك بود روح از بدنش خارج شود، سپس فرمود: بعد از فقدان خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم، شكیبایی ام اندك شده و تسلی پیدا كردن از من كناره گرفته است.


ای چشم من، ای چشم من، به شدت اشك بریز، و اشك بریز و در ریختن اشكهایت بخل مورز.

ای رسول خدا، ای برگزیده ی خدا، و ای پناهگاه ایتام و ضعیفان.

كوهها، و حوش، پرندگان، زمین و آسمان، همگی برای تو گریستند.

ای آقای من، گیاهان مخصوص، ركن و مشعر نیز همراه با شنزارها (ای مكه) بر تو اشك ریختند.

محراب و درس علنی قرآن تو در صبح و شام نیز برای تو گریه كردند.

اسلام نیز گریست، زیرا بعد از تو در میان مردم از همه ی غریبها، غریب تر گردید.

ای كاش منبری را كه بر آن بالا می رفتی، مشاهده می كردی كه بعد از آن روشنایی،تاریكی آن را فرا گرفته است.

ای معبود من، هر چه سریعتر مرگ مرا را برسان، زیرا ای آقای من، زندگای برای من تاریك و سخت شده است.

قالت: ثم رجعت الی منزلها و اخذت بالبكاء والعویل لیلها و نهارها، و هی لا ترقا دمعتها، و لا تهدا زفرتها. و اجتمع شیوخ اهل المدینه و اقبلوا الی امیرالمومنین علی علیه السلام فقالوا له: یا اباالحسن، ای فاطمه علیهاالسلام تبكی اللیل والنهار، فلا احد منا یتهنا بالنوم فی اللیل علی فرشنا، و لا بالنهار لنا قرار علی اشغالنا و طلب معایشنا، و انا نخبرك ان تسالها اما ان تبكی لیلا او نهاراً، فقال علیه السلام: حبا و كرامه.

فضه می گوید: سپس فاطمه ی زهرا علیهاالسلام به منزلش برگشت و شب وروز به گریه وناله ی بلند پرداخت به گونه ای كه اشك چشمش قطع، و آهش آرام نمی گرفت (لذا) پیرمردان مدینه گرد آمدند و به خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام رسیدند و عرض كردند: ای اباالحسن، فاطمه علیهاالسلام شب و روز گریه می كند، و هیچ یك از ما نمی توانیم شب در رختخواب راحت بخوابیم، و روز نیز آرامشی در كارها و جستجوی روزی نداریم، ما به تو عرض می كنیم كه از فاطمه علیهاالسلام


بخواهی كه یا شب گریه كند و یا روز. آن حضرت علیهاالسلام نیز با تكریم آنان،سخنشان را پذیرفت.

فاقبل امیرالمؤمنین علیه السلام حتی دخل علی فاطمه علیهاالسلام و هی لا تفیق من البكاء، و لا ینفع فیها العزاء. فلما راته سكنت هنیئة له. فقال لها: یا بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، ان شیوخ المدینه یسالونی ان اسالك اما ان تبكین اباك لیلا و اما نهاراً.

لذا امیرالمومنین علیه السلام به خدمت فاطمه علیهاالسلام رسید، در حالی كه هنوز از گریه آسوده و تسلی پیدا نكرده بود، ولی به محض اینكه علی علیه السلام را دید، لحظه ای آرام گرفت. حضرت علی علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پیر مردان مدینه از من درخواست نمودند كه از شما بخواهم كه یا شب بر پدر بزرگوارت گریه كنی و یا روز.

فقالت: یا اباالحسن، ما اقل مكثی بینهم، و ما اقرب مغیبی من بین اظهرهم! فوالله، لا اسكت لیلا و لا نهارا او الحق بابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. فقال لها علی علیه السلام: افعلی، یا بنت رسول الله ما بدا لك.

فاطمه ی زهرا علیهاالسلام فرمود: ای اباالحسن، چقدر كم بین آنها درنگ خواهم نمود، و چه زود از میان آنان خواهم رفت. به خدا سوگند، شب و روز ساكت نخواهم ماند تا اینكه به پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بپویندم. علی علیه السلام نیز به او فرمود: ای دختر رسول خدا، هر چه می خواهی بكن.

ثم انه بنی لها بیتا فی البقیع نازحا عن المدینه، یسمی بیت الاحزان. و كانت اذا اصبحت قدمت الحسن والحسین علیهماالسلام امامها، و خرجت الی البقیع باكیه، فلا تزال بین القبور باكیه، فاذا جاء اللیل اقبل امیرالمومنین علیه السلام الیها، و ساقها بین یدیه الی منزلها.

سپس حضرت خانه ای در بقیع به دور از مدینه برای او ساخت كه «بیت الاحزان» نامیده می شود، و فاطمه زهرا علیهاالسلام وقتی صبح می كرد حسن و حسین علیهماالسلام را پیشاپیش خود می انداخت و گریان روانه ی بقیع می شد، و پیوسته


میان قبرها می گریست. و وقتی شب فرا می رسید امیرالمومنین علیه السلام به سوی او می آمد و او را جلو می انداخت و به منزل می برد.

و لم تزل علی ذلك الی ان مضی لها بعد موت ابیها سبعه و عشرون یوما، و اعتلت العله التی توفیت فیها، فبقیت الی یوم الاربعین، و قد صلی امیرالمومنین علیه السلام صلاه لاظهر و اقبل یرید المنزل اذا استقبلته الجواری باكیات حزینات. فقال لهن: ما الخبر؟ و مالی اراكن متغیرات الوجوه والصور؟ فقلن: یا امیرالمومنین، ادرك ابنه عمك الزهراء علیهاالسلام و ما نظنك تدركها.

و پیوسته بر این حال بود، تا اینكه بیست و هفت و روز از رحلت پدر بزرگوارش گذشت، و به بیماریی كه سرانجام در اثر آن وفات نمود، گرفتار شد. و تا چهل روز پس از آن در دنیا بود. تا اینكه روزی امیرالمومنین علیه السلام نماز ظهر را خوانده بود و می خواست به منزل بیاید، ناگهان دختران گریان و اندوهناك به پیشواز او آمدند. حضرت به آنان فرمود: چه خبر است؟ و جرا صورتها و چهره هایتان را پریشان می بینم عرض كردند: ای امیرالمومنین، دختر عمویت زهرا علیهاالسلام را دریاب، و گمان نمی كنیم كه بتوانی او را (زنده) دریابی.

فاقبل امیرالمومنین علیه السلام مسرعا حتی دخل علیها، و اذا بها ملقاه علی فراشها، و هو من قباطی مصر، و هی تقبض یمینا و تمد شمالا، فالقی الرداء عن عاتقه، والعمامه عن راسه، و حل ازراره، و اقبل حتی اخذ رأسها و تركه فی حجره.

پس امیرالمومنین علیه السلام شتابان آمد و به خدمت ایشان رسید، ولی ناگهان دید كه حضرتش بر رختخوابی كه از پارچه ی قباطی [2] مصر بود دراز كشیده، به طرف راست و چپ پیچ می خورد. حضرت علی علیه السلام عبای خود را از دوش و عمامه اش را از سر برداشت و دگمه های (پیراهن) را گشود، و جلو آمد و سر آن حضرت را گرفت و در دامن خود گذاشت.

و ناداها: یا زهراء، فلم تكلمه، فناداها: یا بنت محمد المصطفی، فلم تكلمه،


فناداها: یا بنت من حمل الزكاه فی طرف ردائه و بذلها علی الفقراء، فلم تكلمه، فناداها: یا ابنة من صلی بالملائكه فی السماء مثنی مثنی، فلم تكلمه: فناداها: یا فاطمه، كلمینی، فانا ابن عمك علی بن ابی طالب.

علی علیه السلام صدا كرد: ای زهرا، ولی حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: ای دختر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، ولی باز حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: ای دختر كسی كه زكات را در گوشه ی عبای خود حمل كرد و به نیازمندان بذل نمود، ولی باز حضرت پاسخ نداد. صدا كرد: ای دختر كسی كه در آسمان دو ركعت دو ركعت امام جماعت ملائكه شد و نماز گزارد، ولی باز پاسخ نداد. صدا كرد: ای فاطمه، با من سخن بگو، من پسر عمویت علی بن ابی طالب هستم.

قال [3] : ففتحت عینیها فی وجهه و نظرت الیه و بكت و بكی، و قال: ما الذی تجدینه، فانا ابن عمك علی بن ابی طالب.

فضه می گوید: حضرت زهرا علیهاالسلام چشم باز كرد و به امیرالمومنین علیه السلام نگاه كرد، حضرت علی علیه السلام فرمود: حالت چطور است؟ من پسر عمویت علی بن ابی طالب هستم.

فقالت: یا ابن العم، انی اجد الموت الذی لابد منه و لا محیص عنه، و انا اعلم انك بعدی لا تصبر لعی قله التزویج، فان انت تزوجت امراه، اجعل لها یوما و لیله، و اجعل لاولادی یوما و لیله. یا اباالحسن، و لا تصح فی وجوههما، فیصبحان یتمین غریبین منكسرین، فانهما بالامس فقدا جدهما، والیوم یفقدان امهما، فالویل لامه تقتلهما و تبغضهما!

حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: ای پسر عمو، من در حال مرگ هستم، مرگی كه گریز و چاره و پناهگاهی از آن نیست، و من می دانم كه تو (مانند هر مرد دیگر) بعد از من نمی توانی بر ازدواج نكردن صبر كنی، پس اگر ازدواج نمودی، یك


شبانه روز را برای همسرت، و یك شبانه روز را برای فرزندان من قرار ده. ای ابالحسن در روی آنان فریاد مزن، تا مبادا، غریب و دل شكسته شوند، زیرا آن دو فرزند یتیم من (اما حسن و حسین علیهماالسلام) دیروز جدشان را از دست دادند، و امروز نیز مادرشان را از دست می دهند، پس وای بر امتی كه آن دو را می كشند و بغض آنها را در دل می گیرند!

ثم انشات تقول:


ابكنی ان بكیت یا خیر هادی،

و اسبل الدمع، فهو یوم الفراق


یا قرین البتول، اوصیك بالنسل

فقد اصبحا حلیف اشتیاق


ابكنی و ابك للیتامی و لا تن

س قتیل العدی بطف العراق


فارقوا فاصبحوا یتامی حیاری

یحلف الله فهو یوم الفراق


سپس این اشعار را سرود و فرمود:

اگر خواستی گریه كنی بر من گریه كن ای بهترین هدایتگر، و اشك بریز، كه این روز، روز جدایی است.

ای همدم بتول (و شوهر فاطمه علیهاالسلام)، تو را سفارش می كنم كه با فرزندانم (خوب رفتار كنی)، زیرا آن دو (امام حسن و حسین علیهماالسلام) در اشتیاق به من هم سوگند هستند.

بر من و نیز بر یتیمانم گریه كن، و هرگز كسی را كه به دست دشمنان در صحرای سوزان عراق كشته می شود، (امام حسین علیه السلام)، فراموش مكن.

اینان از من جدا شدند و یتیم و سرگشته گردیدند، به خدا سوگند كه این روز، روز فراق و جدایی است.

قالت: فقال لها علی علیه السلام: من این لك یا بنت رسول الله هذا الخبر، والوحی قد انقطع عنا؟ فقالت: یا اباالحسن، رقدت الساعه، فرایت حبیبی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی قصر من الدر الابیض، فلما رانی قال: هلمی الی، یا بنیه، فانی الیك مشتاق. فقلت: والله، انی لاشد شوقا منك الی لقائك. فقال: انت اللیله عندی. و هو الصادق لما وعد، والموفی لما عاهد.


فضه می گوید: حضرت علی علیه السلام به حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: ای دختر رسول خدا، از كجا خبر داری كه از دنیا می روی، در حالی كه وحی از ما رخت بربسته است؟ عرض كرد: ای اباالحسن، همین حالا دراز كشیدم و به خواب رفتم، و محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در كاخی از مروازید سفید دیدم. به محض اینكه مرا دید فرمود: ای دختر عزیزم، نزد من بیا، كه خیلی مشتاق تو هستم. من نیز به ایشان عرض كردم: به خدا سوگند، اشتیاق من به ملاقات شما بیشتر است. فرمود: همین امشب نزد من خواهی بود، و آن بزرگوار در وعده ی خود راستگو، و به پیمان خود وفا می كند.

فاذا انت قرات یس، فاعلم انی قد قضیت نحبی، فغسلنی، و لا تكشف عنی، فانی طاهره مطهره، و لیصل علی معك من اهلی الادنی فالادنی، و من رزق اجری، و ادفنی لیلا فی قبری. بهذا اخبرنی حبیبی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.

پس وقتی سوره ی یس را قرائت نمودی، بدان كه من به پیمان خود وفا نموده ام (و از دنیا رفته ام)، پس (از زیر لباس) مرا غسل بده، و لباسم را كنار نزن، زیرا من پاك و پاكیزه هستم، و تنها نزدیك ترین بستگانم و كسانی كه خداوند پاداش (مودت) مرا به آنان روزی كرده است بر من نماز بگزارند، و مرا شبانه در قبرم به خاك بسپار، كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین به من خبر داد.

فقال علی: والله، لقد اخذت فی امرها، و غسلتها فی قمیصها، و لم اكشف عنها. فوالله، لقد كانت میمونه طاهره مطهره، ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و كفنتها، و ادرجتها فی اكفانها. فلما هممت ان أعقد الرداء، نادیت: یا ام كلثوم، یا زینب، یا سكینه، یا فضه، یا حسن، یا حسین، هلموا تزودوا من امكم، فهذا الفراق، واللقاء فی الجنه.

علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند شروع كردم به تجهیز او، و او را در پیراهنش غسل دادم و آن را كنار نزدم. به خدا سوگند، خجسته و پاك و پاكیزه بود، سپس از باقیمانده ی حنوط رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را تحنیط نمودم، و كفن او را آماده كردم و او


را در میان قطعه های كفن گذاشتم. وقتی خواستم عبا (و سرتاسری) را ببندم، صدا كردم: ای ام كلثوم، ای زینب، ای سكینه، ای فضه، ای حسن، ای حسین، بیاید و از مادرتان توشه بردارید، كه این زمان، زمان جدایی است و دیگر در بهشت با او ملاقات خواهید نمود.

فاقبل الحسن والحسین علیهماالسلام و هما ینادیان: و احسرتا لا تنطفی ابدا من فقد جدنا محمد المصطفی، و امنا فاطمه الزهراء، یا ام الحسن، یا ام الحسین، اذا لقیت جدنا محمد (ا) المصطفی، فاقرئیه منا السلام، و قولی له: انا قد بقینا بعدك یتیمین فی دار الدنیا.

پس حسن و حسین علیهماالسلام آمدند، در حالی كه صدا می كردند: وای بر حسرت و ناراحتی ما به خاطر فقدان جدمان حضرت محمد مصطفی و مادرمان فاطمه ی زهرا كه هیچگاه خاموش و بر طرف نخواهد شد. ای مادر حسن، ای مادر حسین، هنگامی كه با جدمان حضرت محمد مصطفی ملاقات نمودی، سلام ما را به او برسان و بگو كه ما بعد از تو در دار دنیا یتیم شدیم.

فقال امیرالمومنین علی علیه السلام: انی اشهد الله انها قد حنت و انت و مدت یدیها و ضمتها الی صدرها ملیا، و اذ بهاتف من السماء ینادی: یا اباالحسن، ارفعهما عنها، فلقد ابكیا والله ملائكة السماوات، فقد اشتاق الحبیب الی المحبوب.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: خدا را گواه می گیرم كه فاطمه زهرا علیهاالسلام به شدت گریست و ناله سر داد و دستهایش را دراز كرد و آن دو (حسن و حسین علیهماالسلام) را به آرامی در سینه گرفت، ولی ناگهان هاتفی از آسمان ندا كرد: ای اباالحسن، این دو را از روی فاطمه علیهاالسلام بردار، به خدا سوگند كه ملائكه ی آسمانها را به گریه درآوردند، زیرا محبوب (حضرت حق) به دیدار محبوب خود (حضرت زهرا علیهاالسلام) مشتاق است.

قال: فرفعتهما عن صدره و جعلت اعقد الرداء، و انا انشد بهذه الابیات:


فراقك اعظم الاشیاء عندی

و فقدك فاطم ادهی الثكول





سابكی حسره، و انوح شجوا

علی خل مضی اسنی سبیل


الا یا عین، جودی و اسعدینی

فحزنی دائم ابكی خلیلی


حضرت علی علیه السلام فرمود: آن دو را از روی سینه ی فاطمه ی زهرا علیهاالسلام برداشتم و شروع كردم به بستن عبا (و سر تا سری) و در آن حال این ابیات را سرودم:

(ای فاطمه)، جدایی تو نزد من بزرگترین و سخت ترین چیز، و فقدان تو دردآورترین مصیبت است.

بر دوست عزیزم كه والاترین راه را پیمود با ناراحتی و تأسف خواهم گریست و با اندوه، نوحه سرایی خواهم نمود.

هان ای چشم، اشك بریز و یاری ام كن، كه اندوه من پیوسته است و بر فقدان دوست عزیزم می گریم.

ثم حملها علی یده، و اقبل بها الی قبر ابیها و نادی:

السلام علیك یا رسول الله، السلام علیك یا حبیب الله، السلام علیك یا نور الله، السلام علیك یا صفوه الله منی، السلام علیك، والتحیه واصله منی الیك ولدیك، و من ابنتك النازله علیك بفنائك، و ان الودیعه قد استردت، والرهینه قد اخذت، فواحزناه علی الرسول ثم من بعده علی البتول، و لقد اسودت علی الغبراء، و بعدت عنی الخضراء، فواحزناه، ثم واأسفاه.

سپس امیرالمومنین علیه السلام فاطمه ی زهرا علیهاالسلام را برداشت و نزد قبر پدر بزرگوارش گذاشت و صدا كرد:

سلام بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای حبیب خدا، سلام بر تو ای نور خدا، سلام من بر تو ای برگزیده ی خدا، سلام بر تو، و درود از من و از جانب دخترت كه به ساحت تو وارد شد، براستی كه امانت (شما) برگردانده، و گرو (شما) گرفته شد، پس وای بر اندوه من بر رسول (خدا)، و بعد از او بر بتول (حضرت زهرا علیهاالسلام)، براستی كه زمین برای من سیاه، و آسمان از من دور گردیده است، پس وای بر اندوه و ناراحتی و تاسف من.


ثم عدل بها علی الروضه، فصلی علی فی اهله و اصحابه و موالیه و احبائه و طائفه من المهاجرین والانصار. فلما واراها والحدها فی لحدها، انشا بهذه الابیات یقول:


اری علل الدنیا علی كثیره

و صاحبها حتی الممات علیل


لكل اجتماع من خلیلین فرقه

و ان بقائی عندكم لقلیل


و ان افتقادی فاطما بعد احمد

دلیل علی ان لا یدوم خلیل [4] .


آنگاه فاطمه ی زهرا علیهاالسلام را به روضه (و مزار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) برگرداند و همراه با بستگان و یاران و موالی و دوستداران و گروهی از مهاجرین و انصار بر او نماز گزارد، وقتی حضرتش را دفن نمود و در لحد گذاشت، این ابیات را سرود و خواند:

می بینم كه مصائب دنیا بر من بسیار است، و هر كس با دنیا مصاحبت كند تا هنگام مرگ مصیبت می بیند.

اجتماع هر دو دوست عزیزی كه با هم پیوند دارند به جدایی مبدل می شود، و براستی كه من نزد شما بسیار كم خواهم بود.

اینكه فاطمه علیهاالسلام را بعد از احمد صلی الله علیه و آله و سلم از دست دادم، دلیل بر این است كه هیچ دوستی، جاودانی نخواهد بود.


[1] به نظر مي رسد كه اين كلمه در اصل چنين بوده است: «وابك» و ترجمه نيز بر اين اساس صورت گرفته است.

[2] نوعي پارچه ي نازك و سفيد كه در مصر بافته مي شود.

[3] اين كلمه شايد در اصل «قالت» بوده، زيرا راوي حديث فضه و خانم است، و احتمال دارد كه مقصود راوي با واسطه و «ورقه بن عبدالله» منظور،و درست باشد.

[4] بحارالانوار، ج 43، ص 174- 180.